چکیده:
این نوشتار به بررسی گونه های مختلف نقد آراء تفسیری دیگر مفسران در تفسیر المیزان پرداخته است. نقدهای المیزان بر دیگران در دو دسته قابل بررسی است:
1- نقدهایی که در ارتباط با قرآن و سنت هستند.
2- نقدهای مربوط به ابزار و مقدمات تفسیر.
در دسته نخست، اشکالاتی چونان ناسازگاری با ظاهر آیات، سیاق آیه، صدر و ذیل آیه، اسلوب قرآن، اسلوب عربی و ... مطرح شده است. در دسته دوم، مواردی چون: بهره جویی از قواعد نحوی، تاریخ، شناخت مکی و مدنی، مطلق انگاری علوم تجربی، مغایرت با ضرورت دین و اصول عقلایی به عنوان نقدهای ایشان بر مفسران مطرح شده و در هر مورد نمونههایی ارائه شده است.
علامه طباطبایی گاهی در نقد آراء دیگران می نویسد: این تفسیر با دیگر آیات قرآن، همساز نیست.1 و ذیل آیه «أ لم تر إلی الّذی حاجّ ابراهیم فی ربّه أن آتاه الله الملك»(بقره/258) كه بعضی گفته اند: مقصود از «ملك» در این آیه، مُلك نمرود نیست، چرا كه «مُلك جور و كفر و معصیت» را نمی توان به خدا نسبت داد؛ می نویسد:
«این تفسیر با دیگر آیات قرآن همساز نیست؛ چرا كه قرآن كریم این گونه سلطنت ها و نظایر آن را در بسیاری از موارد به خداوند نسبت می دهد، از آن جمله: از مؤمن آل فرعون حمایت می كند كه گفت: «یا قوم لكم المُلك الیوم ظاهرین فی الأرض»(مؤمن/29) و از خود فرعون حكایت می كند كه گفت: «یا قوم أ لیس لی مُلك مصر»(زخرف/51)، حكایت این دو سخن و نادرست نشمردن آن، تأییدی است از سوی خدای سبحان؛ چون اسلوب قرآن، این است كه هرگاه باطلی را نقل می كند همراه با ابطال آن است.»2
علامه می گوید: قرآن همه را دعوت می كند كه در آیاتش اندیشه كنند: «أفلایتدبّرون القرآن و لوكان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً»(نساء/82) كه به روشنی دلالت دارد بر اینكه معارف قرآن چنان است كه هراندیشمندی با تدبّر می تواند از سایه سار آن بهره مند شود و اختلافی كه در ابتدای امر در آیات قرآن می بیند برطرف سازد.3
افزون بر آن، اكتفا به نظریات مفسّران صدر اسلام و بدعت شمردن هرنوع نگاه نو، در فهم معانی آیات قرآن، سبب می شود كه كاروان علم از حركت خود باز بماند و جلو آزادی اندیشه گرفته شود، و از سوی دیگر با «منع تدوین اخبار نبوی» از سوی خلفا پس از پیامبر(ص) بسیاری از حقایق دینی و آموزه های نبوی از بین رفت.4 از این رو، صاحب المیزان در تبیین آیات قرآن و نقد نگره های دیگر مفسّران از ظواهر آموزه های قرآن فراوان بهره گرفته است و این نوع تفسیر؛ یعنی تفسیر قرآن به قرآن را كارآمدترین تفسیر می داند.
ایشان در ذیل بعضی از آیات در نقد آراء دیگران می نویسد:
«این تفسیر با ظاهر آیه، ناهمساز است».5
«ظواهر بسیاری از آیات قرآن، نظریه این دسته از مفسّران را تخطئه می كند».6
«این توجیه صحیح نیست، زیرا خلاف ظاهر آیه است».7
در تعریف سیاق آورده اند: «معمولاً در گفت وگوها و نوشته های متعارف، نشانه های صدر و ذیل عبارت، معنای خاصی به جمله می دهد و منظور را محدود می كند، و این در اصطلاح «سیاق» خوانده می شود و می گویند: سیاق عبارت و یا سوق كلام، این معنی را افاده می كند».8
حضرت علامه در نقد آراء دیگر مفسران از قاعده سیاق نیز بهره می گیرد:
«سیاق كلام با این دیدگاه سازگار نیست»9، «این تفسیر خطاست، برای اینكه سیاق دو آیه مختلف است».10
«و فیه أن السیاق لایساعد علیه»، «فبعید من السیاق»، «و هذه المعانی و إن كانت فی نفسها صحیحة لكنّ القرائن الكلامیة ناهضة علی خلافها».11
در ذیل آیه «لاتضارّ والدة بولدها و لا مولود له بولده» (بقره/233) بعضی گفته اند: دلیل تعبیر به «مولود» به جای «والد» این است كه معلوم شود مادر فرزند را برای پدر می زاید و در حقیقت فرزند از آن پدر است.
علامه پس از اظهار شگفتی از این تفسیر می نویسد:
«مفسر مزبور از صدر و ذیل آیه كه فرزند را به مادر نسبت داده غفلت ورزیده است؛ زیرا در صدر آیه فرموده: «أولادهنّ» و در ذیل آن فرموده: «بولدها» و این یعنی فرزند، هم از آن پدر است و هم از آن مادر.»12
یا در ذیل آیه 61 آل عمران در نقد نظریه ای می آورد:
«آری، صدر آیه بر بیش از آنچه تو گفتی دلالت ندارد، اما ذیل آیه یعنی «علی الكاذبین» بر خلاف گفتار شماست.»13
ذیل آیه 124 بقره می نویسد:
«این تفسیر، تفسیری است كه نمی شود بدان اعتماد كرد؛ برای اینكه در اسلوب قرآنی هیچ سابقه ندارد.»14
6. مخالفت با اسلوب ادب عربی
ذیل آیه 246 بقره می آورد:
«این تفسیر نمی تواند درست باشد، زیرا وجوه بلاغت، همه جا یكسان نیست؛ همان طور كه مقتضای بلاغت در بعضی موارد اطناب و تفصیل است و بایسته است جزئیات واقعه بیان شود، در بعضی از جاها نیز ایجاز و اختصار است، و این آیه، نظائری نیز در قرآن دارد.»15
و یا می نویسد: این تفسیر با فهم كسی كه با اسلوبهای كلام عربی آشناست ناسازگار است و چنین كسی آن را نمی پذیرد.
ایشان ذیل آیه 18 آل عمران می گوید:
«تفسیری كه اینان ارائه كرده اند مغالطه ای بیش نیست.»16
علامه ذیل آیه «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا وأنفسكم»(آل عمران/61) می نویسد:
«یكی از حرفهای عجیبی كه مفسری در تفسیر خود زده، سخنی است كه در تفسیر آیه مورد بحث آورده و گفته است: روایات، همه اتفاق دارند، بر اینكه رسول خدا(ص) برای مباهله، علی(ع) و فاطمه(س) و دو فرزند ایشان را برگزید و كلمه «نساءنا» بر فاطمه (س) به تنهایی و كلمه «أنفسنا» را بر علی(ع) به تنهایی حمل فرمود. آن گاه گفته: آبشخور این دسته از روایات، بزرگان شیعه اند كه پس از حمل آن روایات، توانسته اند آنها را در میان اهل سنّت نیز نشر دهند.»17
علامه در نقد این نظریه می نویسد:
«سخن بی پایه این مفسّر را نقل كردیم تا خوانندگان بدانند كه تعصّب، كار یك دانشمند را در نفهمی به كجا می كشاند و تا چه حد فهم او را ساقط و نظریه اش را سطحی و عوامانه می سازد؛ این روایات نمی خواهد بگوید كلمه «نساءنا» به معنای فاطمه(س) و لفظ «أنفسنا» به معنای علی(ع) است، بلكه منظور این است كه رسول خدا(ص) در مقام امتثال این فرمان به غیر از علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) را نیاورد.
پس این روایات در صدد بیان مصداق است، نه معنای لفظ، و این مفسر نتوانسته است بین مفهوم و مصداق فرق بگذارد.»18
زمخشری ذیل آیه مباهله می نویسد:
«این آیه دلیلی است كه هیچ دلیلی قوی تر از آن بر فضیلت اصحاب كساء نیست و این برهان روشنی است بر درستی نبوت رسول خدا (ص) ؛ زیرا هیچ كس نگفته است كه نصارای نجران بدون ترس از اصحاب كساء به مباهله اقدام كرده اند.»19
بعضی ذیل آیه تطهیر(احزاب/33) گفته اند: سبب نزول این آیه، بیش از این دلالت ندارد كه امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز از مصادیق آیه به شمار می آیند و این منافات ندارد كه همسران رسول خدا(ص) نیز مشمول آن باشند، چون آیه در سیاق خطاب به آنان قرار گرفته است.
علامه در نقد این سخن می نویسد:
«ما می توانیم با وجود آن همه اخباری كه در شأن نزول این آیه شریفه وارد شده و تصریح دارد بر اینكه آیه مخصوص پنج تن آل عبا(ع) است، از سیاق آیه دست بشوییم و محتوای روایات را مورد عمل قرار دهیم.»20
یا ذیل آیه ولایت (مائده/55) می آورد:
«وحدت سیاق21 این آیات را نمی پذیریم، زیرا یقیناً پاره ای از آیات سوره مائده به گواه محتوای آنها و روایاتی كه در شأن نزولشان وارد شده، پیش از حجة الوداع نازل شده است و نیز روایات فراوانی از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده كه دلالت دارد بر اینكه این دو آیه در شأن امام علی (ع) در هنگامی كه انگشتری خود را صدقه داد نازل شده است، بنابراین این آیه شامل عموم مردم نمی شود.»22
در میان روایات تفسیری «اسرائیلیات» بسیاری دیده می شود كه عقل و ظواهر قرآن، بر نادرستی آنها گواهی می دهند.23
سوگمندانه باید گفت اعتماد افراطی مفسّران به روایات، باعث شده است كه اینان گرفتار اسرائیلیات شده و به اخبار ساختگی و مجعولی كه دستهای پلید و تحریف گر در میان روایات ما وارد ساخته اند، اعتماد كنند.24
صاحب المیزان، در پرتو آگاهی های عظیم و كارآمد خود، افسانه های اسرائیلی را با ابزارهای گوناگون بررسی و نقد می كند.
ایشان در باره قصه خرافی «هاروت وماروت و زهره» كه در كتابهای تفسیری شیعه و سنی ذیل آیه (بقره/102) آمده است می نویسد:
«این قصه، مطابق خرافاتی است كه یهود برای هاروت و ماروت ذكر كرده اند، و برای هر دانش پژوه اندیشمندی روشن است كه این احادیث همانند هر حدیثی كه در مطاعن و لغزشهای پیامبران وارد شده، تا چه اندازه در صدر اسلام در میان اصحاب حدیث نفوذ كرده است.»25
بعضی از مفسران ذیل آیه: «كتب علیكم الصیام… أیاماً معدودات…» (بقره/183ـ184) گفته اند: مراد از این آیه، سه روز روزه مستحبی درهر ماه و روز عاشورا است. علامه در نقد این دیدگاه می نویسد: اینان به یك دسته از روایات وارد شده از طریق اهل سنت تمسك كرده اند؛ روایاتی كه گذشته از اشكال در سند، با یكدیگر نیز تعارض دارند و از هم این رو قابل اعتماد نیستند.26
افزون براین، دلیل عمده ای كه ضعف این قول را روشن می كند دو چیز است:
اول اینكه: روزه عبادتی عمومی و همگانی است و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آنچه كه اینان گفته اند باشد، قطعاً تاریخ آن را ضبط می كرد و دیگر اختلافی درباره آن پدید نمی آمد.
علاوه بر این، ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا استحباب روزه آن به عنوان یك عید از اعیاد اسلامی از بدعت هایی است كه بنی امیه آن را ابداع كردند؛ چون در آن روز واقعه جانسوز كربلا به وقوع پیوست و فرزندان رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او را از بین بردند و از سر خوشحالی آن را برای خود عید شمردند.27
در این بخش به گونه هایی از نقد پرداخته می شود كه از «مقدمات فهم قرآن» به شمار می آیند.
حكیم شهیر، با ابزارهایی چون قواعد نحوی و بلاغی، معنی شناسی واژگان قرآن، تاریخ و دلایل عقلانی… توانسته است دیدگاه های تفسیری دیگران را به نقد كشیده سپس تفسیری درست و بسامان از آیات قرآن به دست دهد.
ضرورت آشنایی با دانش مقدماتی علم تفسیر، برای رهیابی به آموزه های بلند قرآن كریم، بر هیچ دانشمندی پوشیده نیست و هر چه این آگاهی گسترده تر باشد توفیق مفسّر در فهم كلام الهی بیشتر خواهد بود.28
صاحب المیزان، از این ابزارها در تفسیر آیات قرآن و نقد نگره های دیگر مفسّران به شایستگی بهره گرفته كه در اینجا به بعضی از آنها اشاره می شود.
ذیل آیه تطهیر(احزاب/33) كه بعضی گفته اند: مراد از اهل بیت(ع) فقط زنان آن حضرت هستند، می آورد: این تفسیر از نظر ادبی(نحوی) درست نیست چون مرجع مذكر نمی تواند مؤنث باشد و اگر تنها همسران آن حضرت(ص) مراد بودند، باید می فرمود: «عنكنّ».29
علامه در نقد گفتار بعضی از مفسّران ذیل آیه 219 بقره می نویسد: مفسّر محترم «اثم» را به معنای «مطلق ضرر» گرفته، در صورتی كه معنایش این نیست و در دیگر آیات نمی توان «اثم» را به معنای «ضرر» گرفت؛ از جمله در:
«و من یشرك بالله فقد افتری اثماً عظیماً»(نساء/48) و «فإنّه آثم قلبه»(بقره/283) كه در هیچ یك، «اثم» به معنای «ضرر» نیست.30
بعضی در ذیل آیه «ولاتقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمین»(بقره/35، اعراف/23) گفته اند: اگر نهی الهی نهی ارشادی باشد نه نهی مولوی، دیگر چه معنی دارد كه خدا عمل آدم را «ظلم و عصیان و غوایت» بخواند.
مرحوم علامه می نویسد:
«اما ظلم بودن عمل آدمی، معنایش ظلم به نفس خود بوده و امّا «عصیان» در لغت به معنای «تحت تأثیر قرار نگرفتن و یا به سختی قرار گرفتن» است و «عصیان امر و نهی» هم به همین معنی است و این، هم در مخالفت تكالیف مولوی صادق است و هم درمورد خطابهای ارشادی.
و اما كلمه «غوایت» به معنای این است كه «كسی قدرت بر حفظ مقصد خود نداشته باشد و نتواند خود را با هدفش، آن طور كه شایسته است، هماهنگ كند» و این معنی در مورد خطابات ارشادی و مولوی متفاوت است. پس هیچ یك با عصمت حضرت آدم(ع) منافات ندارد.»31
شناخت زمان و مكان نزول و ویژگی های افرادی كه آیات درباره آنها و یا خطاب به آنها نازل شده است، در فهم بعضی از آیات قرآن و رسیدن به مقصود خداوند، سهم به سزایی دارد، چرا كه هر سخنی در مواقع و موفقیت های مختلف، معانی متفاوتی دارد، از این رو كلام را نمی توان مجرد از موضوع و مخاطب و دیگر اسبابی كه در صدور آن دخالت داشته اند، معنی كرد.
واحدی می گوید: فهم تفسیر قرآن، بدون آگاهی از داستان آن و بیان سبب نزول ممكن نیست.32
علامه می نویسد:
«بسیاری از سور و آیات قرآنی از جهت نزول با حوادث و وقایعی كه در خلال مدت دعوت اتفاق افتاده ارتباط دارد؛ مانند سوره بقره، سوره حشر و سوره عادیات.
و یا نیازمندی هایی از جهت روشن شدن احكام و قوانین اسلام، موجب نزول سور یا آیاتی شده كه احكام مورد نیاز را بیان می كند؛ مانند سوره نساء و انفال و طلاق و نظایر آنها».33
از این رو بدون آگاهی از تاریخ عرب جاهلی و تاریخی اسلام و اسباب نزول بعضی از آیات، نمی توان به بعضی از پرسشها پاسخ گفت.
علامه در نقد بعضی از نگره های دیگر مفسران می نویسد: این تفسیر را واقعیت تاریخی تأیید نمی كند.34
بعضی از مفسران ذیل آیه «الیوم یئس الذین كفروا من دینكم»(مائده/2) گفته اند مراد از یأس كفّار این است كه مشركان قریش (در روز عرفه از حجة الوداع) از اینكه دوباره بتوانند بر دین اسلام چیره شوند و آن را نابود سازند مأیوس گشتند.35
حضرت استاد می نویسد: این نظریه، بسیار بی پایه است، برای اینكه مشركان عرب بعد از فتح مكه در سال هشتم هجرت از تسلط دوباره بر جامعه دینی ناامید شدند؛ نه در روز عرفه كه در سال دهم هجرت به وقوع پیوست.36
برخی از قرآن پژوهان پیشین بر این باور بوده اند كه در برخی از سوره ها آیاتی ناهمگون با اصل سوره وجود دارد؛ یعنی اگر سوره مكی است آیاتی چند از آن مدنی و اگر مدنی است برخی از آیات آن مكی است.
اما برخی دیگر بر این باورند كه در سوره های مكی تمام آیات، مكی، و در سوره های مدنی تمام آن مدنی است.37
علامه در بسیاری از سوره های قرآن، یا تمام آیات آن را مكی و یا همه را مدنی می داند و دیدگاه كسانی كه بعضی از آیات سوره های مكی را مدنی و بعضی از آیات سوره های مدنی را مكی می شناسند بررسی و نقد می كند، ولی در یك مورد «سوره نحل» بر این باورند كه قسمتی از آیات، مكی و قسمتی دیگر مدنی است.38
مرحوم طباطبایی، با بهره گیری از سیاق، روایات اهل بیت(ع)، احادیث صحابه و تابعان، جریان شناسی فضای فرهنگی و اجتماعی مردم مكه و مدینه(مردم شناسی)،39 نزول دفعی یك سوره، پذیرش تناسب و اتصال میان آیات سوره،40 همبستگی و تناسب آغاز و فرجام سوره ها، و با استفاده از مفاهیم و محتوای سوره ها 41 و… برای شناخت سوره های مكی و مدنی تلاشی در خور به كار بسته اند و نیز با بهره گیری از ابزارهای یادشده دیدگاه مفسران را در این باره به نقد كشیده است.
بعضی می گویند: تمامی سوره انعام مكی است، مگر دو آیه، و آن دو عبارتند از آیه «قل تعالوا أتل»(انعام/151) و آیه بعد از آن؛ یا گفته اند: تمامی آن مكی است مگر یك آیه كه مدنی است.
علامه در نقد آن می نویسد:
«از سیاق آیات، دلیلی بر هیچ یك از این آراء وجود ندارد، زیرا اگر در سیاق آیات آن دقت شود معلوم می گردد كه سیاق همه واحد و همه با هم متصل و مربوطند. و این خود ما را رهنمون می سازد كه تمامت این سوره یك مرتبه نازل شده است، و چون روی سخن در همه یا بیشتر آیات آن با مشركان است، روشن می شود كه نزول این سوره در مكه بوده است.»42
ایشان در جای دیگر تصریح كرده است:
«سیاق آیه سزاوارتر است به پذیرفتن، تا روایاتی كه دراین باره وارد شده اند.»43
بهره گیری از یافته های علوم تجربی و گزاره هایی كه از محیط فرضیه ها قدم به جهان قوانین علمی گذارده اند پذیرفتنی است و نباید از تطبیق آنها بر آیات، برای فهم بهتر كلام الهی سرباز زنیم.
ولی تندروی در بهره گیری از داده های تجربی كه یك مفسّر سعی می كند تا با سلاح علوم تجربی و یا یك سواندیشی، نوعی غیب زدایی را در تفسیر قرآن معتقد شود، سخت از سوی صاحب المیزان نقد شده است.44 ایشان در نقد كلام عبده در تفسیر آیه 6 سوره حمد می نویسد:
«اساس این تفسیر، اصولی است كه مفسّران پیشین در روش تفسیری شان مبنای خویش قرار داده بودند؛ اصولی كه مخالف با قواعد صحیح تفسیر است… و این اصل نا درست ، زاییده اصلی دیگر است و آن اصالت دادن به ماده است، و اینان برای ماورای ماده یا اصالتی قائل نبودند و آن را نفی می كردند و یا درباره اصالت آن، توقف می كردند.»45
و یا در نقد نظریه دیگری ذیل آیه 63 سوره بقره می آورد:
«اساس این سخن، انكار معجزات و خوارق عادات است، و اگر بنا شود امثال این تأویل ها را در معارف دین راه دهیم دیگر ظهوری برای هیچ یك از آیات باقی نمی ماند.»46
علامه ذیل آیه مودّت(شوری/23) كه بعضی گفته اند: «مخاطبان این آیه، قریش یا عموم مردمند و مقصود از «مودّت به قربی» محبت اینان نسبت به خویشان خود است»47 می نویسد:
«این تفسیر با اصول تربیتی قرآن ناسازگار است؛ زیرا خداوند هرگز مردم را دعوت نمی كند به اینكه خویشاوند خود را به خاطر خویشاوندی دوست بدارید؛ بلكه می گوید: میزان و معیار تمام حبّ و بغض های آدمی و ارزشهای مقبول انسانی باید خدا باشد. بنابراین محبّت حتی به ارحام بطور مطلق پسندیده نیست، بنابراین گفتار این مفسر با ضرورت دینی ناهمساز می نماید.»48
نیز در تفسیر آیه مباهله(آل عمران/61) گفته اند كه آیه شریفه به شخص خاصی نظر ندارد، بلكه دو فریق ـ اهل حق و اهل باطل ـ را دعوت می كند به اینكه با زن و بچه در یك جا جمع شوند و سپس با تضرّع و ابتهال یكدیگر را نفرین كنند.49
ایشان در نقد آن می نویسد:
«این اجتماع، چه جور جمع شدنی است؟ آیا جمع شدن تمامی مؤمنان با تمامی نصارا است؟ كه چنین گردآوردنی جزء محالات عادی است، چون چنین اجتماعی امروزه با تمام امكانات رسانه ای امكان ندارد، حال آن روز چگونه امكان داشت؟ و اگر قرآن كریم، چنین تكلیفی كرده باشد در حقیقت تكلیف به محال كرده است، و در چنین صورتی حقیقتی كه در پس این مباهله می بایست روشن می شد بروز نمی كرد.»50
صاحب المیزان در نقد تفسیری كه می گوید: «از آیه 122 سوره بقره حرمت مقاربت با زنان از راه غیر معمول اثبات می شود» می نویسد:
«این سخن بی پایه است؛ زیرا مبنای آن دلالت مفهوم «فأتوهنّ…»(بقره/122) است كه به اصطلاح اصولی «مفهوم لقب» بوده و قطعاً حجّت نیست. و یا دلالت امر، بر نهی از ضد خاصّ،كه به طور قطع ضعیف است. و اگر استدلال به امر «فأتوهنّ» باشد، امری است كه بعد از نهی واقع شده و دلالتی بر وجوب ندارد.»51
علامه با اصولی كه عقلا در گفت وگو و نوشتار خود مراعات می كنند، به نقد آرای دیگران پرداخته است.
ایشان در نقد و تحلیل این سخن كه «قرآن یك بار، به طور یكپارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج بر زمین نازل شده است» می نویسد:
«این فرضیه نمی تواند درست باشد، چون حكم قوانین و دستورات با حكم خطاباتی كه متوجه اشخاص می شود فرق دارد؛ در خطابات باید قبل از صدور خطاب، مخاطبی باشد، هر چند به مدتی اندك، آن گاه به او خطاب كنند. و در قرآن كریم از این خطابات بسیار است؛ مانند خطاب در آیه «قد سمع الله قول الّتی تجادلك فی زوجها و تشتكی إلی الله»(مجادله/1) كه در این آیه و نظایر آن، خطابها متوجه مخاطبانی است كه پیش از خطاب وجود داشته اند، پس چگونه نزول قرآن در آسمان دنیا بدون مخاطب توجیه پذیر است».52
تفسیر بلند آوازه المیزان، تفسیری است عقلانی و صاحب آن توانست با سبك تدبر و بهره گیری از دلایل عقلانی، بسیاری از مبهمات آیات را تبیین كند و نیز آراء تفسیری مخالفان را نقد و تحلیل كند.
علامه در نقد این سخن كه گفته اند: «معجزه بودن قرآن از نظر بلاغت محال است، چون لازمه اش آن است كه انسان در برابر ساخته خودش عاجز شود، با اینكه فاعل برتر از فعل خودش می باشد» می نویسد:
«آنچه از كلام كه مستند به قریحه آدمی است، این مقدار است كه كلام را طوری تركیب كنیم كه از مقصود درونی ما كشف كند. امّا تركیب آن و چینش كلمات آن، به طوری كه علاوه بر كشف از معنی، جمال آن را هم حكایت و معنی را به عین همان هیأتی كه در ذهن دارد به شنونده منتقل سازد… چیزهایی است كه ربطی به وضع الفاظ ندارد، بلكه مربوط به میزان مهارت گوینده در فن بیان و هنر بلاغت است. بنابراین كلام انسانی، ایمن از خطا نیست، چون اولاً انسان به تمامی اجزاء و شرایط واقع اطلاع و احاطه ندارد، و ثانیاً كلام اوائل امرش با اواخر آن یكسان نیست. از این رو اگر به كلامی برخورد كنیم كه كلامی است جدی و جدا سازنده حق از باطل، نه هذیان و شوخی، به یقین این كلام آدمی نیست.
«انّه لقول فصل و ما هو بالهزل»(طارق/13ـ14)
«بل هو قرآن مجید. فی لوح محفوظ»(بروج/21ـ22)» 53
1. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 2/279 -280.
2. همـان، 2/353. و نیز بنگرید: 6/9-10 ، 16/309-310 ، 2/16،81، 1/345-347، 1/406، 2/194، 18/47.
3. همان، 3/78.
4. همان، 3/84.
5. همان، 1/92.
6. همان، 2/352.
7. همان، 2/46 و نیز: 10و11 و 410 و 411 و 3/225 و 18/45.
8. گرامی، محمدعلی، درباره شناخت قرآن، نشر شفق، 46؛ معرفت، محمدهادی، تناسب آیات، ترجمه مولایی نیا، بنیاد معارف اسلامی، 1373، 20؛ صدر، محمدباقر، دروس علم الاصول، الحلقة الاولی، 129-130.
9. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 1/202.
10. همان، 1/111 و نیز 116، 2/11-12، 123 ، 3/188، 7/64-65، 16/336.
11. همان، 5/111-112.
12. همان، 2/240، 2/238، 16/311.
13. همان، 3/227.
14. همان، 1/270.
15. همان، 2/280.
16. همان، 3/155،116.
17. عبده، محمد، المنار، بیروت، دارالمعرفة، 1414، 3/322-323.
18. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 3/227.
19. زمخشری، محمودبن عمر، الكشاف، 1/369-370.
20. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 16/311-312.
21. ر.ك: المنار، 6/441و222؛ فخررازی، التفسیرالكبیر، 4/387.
22. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 6/8.
23. ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1362، 439-440.
24. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 11/134.
25. همان، 1/239.
26. همان، 2/9.
27. همان، 3/243-244.
28. ر.ك: سیوطی، جلال الدین، الاتقان، 4/213؛ ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون،1/266 و...
29. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 16/310 و 2/133.
30. همان، 2/195، 1/271.
31. همان، 1/195، 1/271.
32. واحدی، ابوالحسن علی، اسباب النزول، قاهره، دارالحدیث، بی تا، 4.
33. طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، 117-120.
34. همو، المیزان، 5/170 ، 18/44.
35. همان، 5/170.
36. همان، 3/223؛ 3/19-20، 7/180.
37. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، انتشارات التمهید، 1378، 96.
38. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 12/202-203.
39. همان، 10/285،13/6.
40. همان، 10/6، 13/136.
41. همان، 11/131.
42. همان، 7/5-6.
43. همان، 12/203، 11/74.
44. همان، 1/99و9.
45. همان، 1/36.
46. همان، 1/198، 2/414، 1/88-89.
47. آلوسی، محمود، روح المعانی، 12/33.
48. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 18/45.
49. همان، 3/240.
50. همان، 3/243.
51. همان، 2/211.
52. همان، 2/15-16.
53. همان، 1/71-73 و 61-66.